هیچ محصولی در سبد خرید نیست
آخر هفته فیلم و سریال چی ببینیم؟ (هفته اول آذر ۱۴۰۳)
آخر هفته فیلم و سریال چی ببینیم؟
آخر هفته فیلم و سریال چی ببینیم؟ دغدغه تعطیلات آخر هفته، اینکه آخر هفته خود را چطور بگذرانیم، برای زندگی شهری، همگانی است. همه جای دنیا مردم آخرهفته، البته برای بخشی از مردم دنیا اول هفته، فرصتی برای استراحت و تفریح به دور از دغدغههای کار و امور جدیتر زندگی است. بعضیها ترجیح میدهند آن را بیرون از خانه به مهمانی، سینما، تئاتر یا هر مکان عمومی دیگری رفتن میگذرانند و عدهای خانه را انتخاب میکنند. مرسومترین کار خانگی تفریحی هم تماشای یک فیلم یا سریال است.
به گزارش ری موبو در پاسخ به سوال آخر هفته فیلم و سریال چی ببینیم؟ حالا هر کس بسته به سلیقه خودش انتخاب میکند. گاهی هم انتخاب سخت میشود، چون گزینه زیاد است. گاهی یک آخر هفته کامل با سؤال «فیلم چی ببینیم» طی میشود و هیچکس هیچ تصمیمی نمیتواند بگیرد. این سنت قدیمی معرفی فیلم و سریال شاید بتواند جواب این سؤال را بدهد. پیرو همین سنت رسانهای که صفحات شبکههای اجتماعی را هم پر کرده، یک فیلم خوب، یک سریال خوب، یک فیلم جدید، یک فیلم ترسناک و یک انیمه معرفی میکنیم. این فیلمها شاید حال شما را خوب کنند.
فیلم جدید چی ببینیم؟
-
فیلم «مگالوپلیس»
به نمرهها و امتیازات کار جدید فرانسیس فورد کوپولا توجه نکنید. با فیلم بسیار مهمی طرف هستیم که برخی از منتقدان آن را فیلم آینده نامیدهاند. نه فقط به خاطر این که فیلمسازش یکی از مهمترین هنرمندان قرن بیستم و خالق «پدرخوانده» (The Godfather) یا «اینک آخرالزمان» (Apocalypse Now) است. یا حتی نه به این خاطر که «مگالوپلیس» ممکن است آخرین فیلم فرانسیس فورد کوپولا، این غول بزرگ هنر فیلمسازی و احتمالا وصیتنامهی سینمایی وی باشد. حتی نه به خاطر حضور پر تعداد بازیگرانی سرشناس در قالب نقشهای اصلی. بلکه به دلیل پیشنهادهایی که در دل قصه وجود دارند باید فیلم «مگالوپولیس» را به تماشا نشست. این درست که نام فیلم «مگالوپلیس» به معنای آرمانشهری گسترده است اما کوپولا خیلی رندانه با فونتی ریز زیر عنوان آن نوشته: «یک حکایت» تا قصهای برای ما از مردمانی در یک دنیای خیالی و فانتزی تعریف کند که میتوانند ما به ازای ما باشند و مسیر خطرناکی را طی کنند که هر کدام از ما گرفتارش هستیم.
صد سال پیش فریتس لانگ بزرگ فیلمی ساخت به نام «متروپلیس» (Metropolis). او دست ما را گرفت و در آن جا با پادآرماشهری طرف کرد که مردمانش به سختی زندگی میکردند و اختلاف طبقاتی و فساد ریشهی شهر را مکیده بود. آن شهر آشکارا در آینده قرار داشت و مردمانش به تصور یک زندگی راحتتر به وجودش آورده بودند. در آن فیلم معلوم نبود که گذشته کجا است و چگونه بوده؟ اما این آینده پادآرمانشهری بود که ویرانی تهدیدش میکرد و مردمانش لحظه به لحظه به سمت تباهی میرفتند. حال کوپولا داستان را وارونه کرده و امروز را همان پادآرمانشهر میبیند و معتقد است میتوان آرمانشهر آینده را طوری ساخت که بشر را نجات دهد و به جای کشاندن او به سمت فلاکت، بهشتی زمینی باشد. در فیلم او همه چیز وجود دارد؛ هم قصهای عاشقانه که شاید قطره اشکی از شما بگیرد و هم داستانی در باب فساد که کمر مردمانی را خم کرده است. این وسط قهرمانی هم هست که میتوان به او دل بست؛ قهرمانی که گرچه در امروز و این جا زندگی میکند اما گویی از آینده آمده و هیچ وظیفهای جز نجات بشریت از گناهانش ندارد.
شناسنامه فیلم «مگالوپلیس» (Megalopolis)
نویسنده و کارگردان: فرانسیس فورد کوپولا
بازیگران: آدام درایور، ناتالی امانوئل، جان وویت، جیانکارلو اسپوسیتو، شیا لبوف و داستین هافمن
محصول: ۲۰۲۴، آمریکا
امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۴.۹ از ۱۰
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۴۶٪
خلاصه داستان: در شهری به نام روم جدید دو خانوادهی پر قدرت در حال ادارهی شهر هستند. یکی از این خانوادهها ثروتمند هستند و بانکدار و خانوادهی دیگر درگیر امورات اجرایی هستند. در این میان جوانی به نام سزار که به تازگی همسرش را از دست داده و حتی به اتهام قتل وی مورد پیگرد قانونی قرار گرفته، توان کنترل زمان را در اختیار دارد. او به تازگی موفق شده مادهای بسازد که میتوان با استفاده از آن تمدنی تازه ایجاد کرد و دنیایی بهتر ساخت. کشف این ماده جایزهی نوبلی هم برای او به ارمغان آورده است. سزار بخشی از خانوادهی ثروتمند شهر است و قدرت اجرای کارهایش را دارد اما باید از سد شهردار بگذرد. البته او از مشکل دیگری هم رنج میبرد که همان عشقش به همسر از دست رفتهاش است. اما شبی دختر شهردار پس از این که سخنرانی او را میبیند، دلباختهاش میشود و تصمیم میگیرد که برایش کار کند و …
فیلم خوب چی ببینیم؟
-
فیلم «میشیما: یک زندگی در چهار بخش»
این یکی بر اساس داستان واقعی است. یوکیو میشیما نویسندهی نابغهای در ژاپن بود و بسیاری ستایشش میکردند. جهان ادبیات هم دنبالش میکرد و خوانندگان رمانهایش در دنیا بسیار بود. به ویژه چهارگانهی «دریای حاصلخیزی» او که شامل آثاری چون «فصل بهاری»، «اسبهای لگام گسیخته»، «معبد سپیدهدم» و «زوال فرشته» میشد. او سه بار نامزد دریافت نوبل ادبیات شد و گفته میشد که آکادمی نوبل منتظر است تا او این چهارگانه را کامل کند و سپس نوبل ادبیات را تقدیمش کند که اجل امانش نداد و پس از نوشتن چهارمی جانش را گرفت. البته این اجل کاملا خودخواسته به سراغش آمد چرا که یوکیو میشیما با هاراکیری، پس از تسخیر یک پادگان نظامی و به گروگان گرفتن فرماندهی پادگان به عمر خود پایان داد. یوکیو میشیما معتقد بود که ژاپن پس از جنگ دوم جهانی راهش را گم کرده و پس از استقلال از آمریکا به بیراهه میرود. او خواهان بازگشت به سنتهای ژاپنی بود و تصور میکرد که مرگش مردمان کشورش را بیدار میکند. به همین دلیل هم با آیین ساموراییها به عمر خود پایان داد. اما پل شریدر که او را بیشتر به خاطر نوشتن فیلمنامههایی چون «راننده تاکسی» (Taxi Driver) به کارگردانی مارتین اسکورسیزی میشناسیم برای تعریف کردن قصهی زندگی یوکیو میشیما سراغ آن فرمولهای امتحان پسدادهی همیشگی آثار زندگینامهای نرفته است.
پل شریدر چالشی برای خود تعریف کرده که از دل رمانهای یوکیو میشیما زاده میشود. هر نویسندهی بزرگی در داستانهایش جلوهای از خود را به جا میگذارد و میتوان بازتاب افکارش را در آنها دید. این که در هر زمان و هر روزگار و هر سنی به چه میاندیشیده و در نهایت به کجا رسیده، در این داستانها به نوعی، حال به شکل تمثیلی یا غیر از آن، وجود دارد. پل شریدر همین را از دل رمانهای یوکیو میشیما بیرون کشیده و از طریق رفت و آمد بین قصهی رمانها و آن روز آخرین زندگی این نویسنده به طی طریقی رسیده که یوکیو میشیما را وا داشته که در آن روز سرنوشتساز دست به آن کار در ظاهر دیوانهوار بزند و قصد کند که با بیرون ریختن دل و رودهی خود مردمانی را خواب غفلت بیدار کند. از سوی دیگر پل شریدر این فیلم را هم با تمرکز بر فضاسازی ساخته است و دوربین خود را در خدمت خلق فضای آشفتهی ذهن شخصیت اصلی درآورده است. به همین دلیل فیلمبرداری و طراحی صحنهی فیلم از سوی جشنوارهی کن همان سال مورد تقدیر قرار گرفت. راجر ایبرت و مارتین اسکورسیزی در زمرهی طرفداران جدی فیلم هستند و آن را شاهکاری برای تمام دوران میدانند و همین باعث شده تا «میشیما: یک زندگی در چهار بخش» چنین اثر مهمی باشد.
شناسنامه فیلم «میشیما: یک زندگی در چهار بخش» (Mishima: A Life In Four Chapters)
نویسنده و کارگردان: پل شریدر
بازیگران: کن اوگاتا، هیروشی میکامی و کنجی ساوادا
محصول: ۱۹۸۵، آمریکا و ژاپن
امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷.۹ از ۱۰
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۷۹٪
خلاصه داستان: چهار روایت اپیزودیک از زندگی یوکیو میشیما نویسندهی افسانهای ژاپنی در قرن بیستم. سه قسمت روایت از زندگی او با الهام از داستان پشت نگارش کتابهایش ساخته شده و قسمت چهارم به آخرین روز زندگی وی میپردازد و آن عملیات دیوانهوار را نمایش میدهد …
فیلم ترسناک چی ببینم؟
-
فیلم «ساحره»
رابرت اگرز ناگهان با فیلم «ساحره» نامی برای خود دست و پا کرد. او فیلمی ساخته بود که هم حسابی مخاطبش را میترساند و هم میتوانست رمز و راز ایجاد کند و از این طریق تماشاگر را تا انتها با خود همراه کند. از سوی دیگر فیلمش چنان تو در تو، پر از سایه و روشن و جذاب بود و چنان شخصیتهای معرکهای داشت که منتقدان هم لب به تعریف از آن گشودند و از ظهور کارگردانی گفتند که میتوان نسبت به آیندهاش امیدوار بود؛ کارگردانی که ایدههای تازهای در سر دارد و میتواند ژانر وحشت را متحول کند. او پس از ساختن فیلم «ساحره» سراغ فیلم ترسناک دیگری رفت و اثری چون «فانوس دریایی» (The Lighthouse) را ساخت که گرچه به پای آن فیلم قبلی نمیرسید اما هنوز هم معرکه بود و حرفهای بسیاری برای گفتن داشت. در چنین چارچوبی مخاطب اهل سینمای وحشت منتظر فیلم تازهی او است؛ اثری به نام «نوسفراتو» (Nosferatu) که قبلا توسط بزرگانی چون فردریش ویلهلم مورنائو در سال ۱۹۲۲ میلادی و ورنر هرتزوگ به سال ۱۹۷۹ به فیلم تبدیل شده و حال نسخهی به روز شدهای از آن در نوبت اکران است.
«ساحره» داستان خانوادهای تنها و منزوی است که اعضایش شدیدا از اختلالات مختلف رنج میبرند. از سویی پدر و مادر چنان غرق در تعصبات مذهبی خود هستند که چیزی نمیبینند و از سوی دیگر جنگل محل زندگی آنها از دوزخ چیزی کم ندارد. به دلیل تراکم این جنگل حتی نور هم امکان ورود به آن ندارد و گویی این خانواده هیچ راهی به روشنایی ندارند. در چنین قابی دوربین روی دختر نوجوان این خانواده متمرکز میماند که تلاش دارد به ندای درون خود پاسخ دهد و راهی به سمت رهایی پیدا کند اما تعصبات والدینش چنین اجازهای به او نمیدهد. در این میان میتوان حضور یک شیطان خبیث را هم در داستان احساس کرد. رابرت اگرز هیچگاه این شیطان را به شکل فیزیکی نمایش نمیدهد اما تا میتواند به بهانهی حضورش از کلیشههای سینمای وحشت فراطبیعی به ویژه فیلمهای ترسناک با محوریت ارواح خبیثه استفاده میکند. یکی دو تا سکانس خون و خونریزی مفصل هم در فیلم وجود دارند که هم به دلیل خشونت جاری در قاب و هم به دلیل رازآلودگی آنها چندان باب طبع مخاطب دلنازک نخواهند بود. همهی اینها میآیند و میروند تا من و شما با یکی از بهترین پایانبندیهای سینمای ترسناک در یک دههی گذشته رو به رو شویم.
شناسنامه فیلم «ساحره» (The Witch)
کارگردان: رابرت اگرز
بازیگران: آنا تیلور جوی، کیتی دیکی و رالف اینسون
محصول: ۲۰۱۵، آمریکا
امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷ از ۱۰
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۹۱٪
خلاصه داستان: در سال ۱۶۳۰ خانوادهای که به دلیل اعتقادات خشک مذهبی از شهر خود رانده شدهاند و در دل جنگلی به تنهایی زندگی میکنند، یکی از فرزندان خود را گم میکنند. پدر و مادر خانواده دختر بزرگ خود را مسئول گم شدن آن کودک میدانند چرا که او قرار بوده مواظب او باشد. این در حالی است که خطری در جنگل در کمین است که آنها از وجود آن بی خبر هستند …
انیمیشن چی ببینیم؟
-
انیمیشن «سفید برفی و هفت کوتوله»
این که در قرن تازه کسی به شما پیشنهاد تماشای انیمیشنی از دههی ۱۹۳۰ بدهد شاید کمی عجیب به نظر برسد. اما باور بفرمایید که در این دنیای تازه تماشای این آثار نه تنها به شدت میتوانند مفرح باشند، بلکه ما را با این نکته مواجه میکنند که سینمای گذشته تا چه اندازه پیشرو بود و اصلا این گونه نیست که ژانری مانند انیمیشن همین تازگی شکل گرفته باشد. به ویژه امروزه بسیاری از انیمیشنهای قرن بیستمی با ارجاع به انیمیشنهایی چون «سفید برفی و هفت کوتوله» و هم دورهایهای آن قصد دارند برای خود اعتبار کسب کنند و این تلقی را به وجود بیاورند که آثار متفاوتی هستند؛ منظور آن دسته از انیمیشنهای امروزی است که جلوههایی دو بعدی دارند تا این گونه از واقعیت بیشتر فاصله بگیرند و رویایی جلوه کنند؛ یعنی دقیقا همان اتفاقی که با تماشای انیمیشنهای قدیمی شکل میگرفت. از سوی دیگر تماشای شاهکاری چون «سفیدبرفی و هفت کوتوله» باعث می شود که بفهمیم این گونهی سینمایی به لحاظ بصری در آن زمان تا چه اندازه پیشرفته بوده است.
زمانی وجود داشت که جهان رنگارنگ انیمیشنها پر بود از ایدههای مختلف و دنیاهای رویایی. منظور خیلی قدیم یا همان دههی ۱۹۳۰ نیست. همین یکی دو دهه پیش به نظر میرسید که این دنیا هیچ حد و مرزی برای رویاپردازی و غرق کردن مخاطب در خیال ندارد. اما متاسفانه این امید خیلی زود به یاس تبدیل شد. حال تعداد انیمیشنهای خیالانگیز و رویایی روز به روز کمتر میشود و مخاطب به سختی میتواند اثری پیدا کند که بتواند آن را اثری مهم تصور کند یا خود را در دنیایی تازه احساس کند. اما روزگاری چنین نبود. کسانی چون والت دیزنی هیچ حد و مرزی در نمایش رویا برای خود قائل نبودند. برخلاف کارگردانان امروزی که حتی در جهان انیمیشنها هم به دنبال ساختن منطق جهان فیزیکی اطراف ما هستند و تصور میکنند این گونه اثرشان قابل لمس میشود، آنها همه چیز را به بازی میگرفتند و هیچ منطقی سد راهشان برای غرق کردن مخاطب در رویا و خیال وجود نداشت. به همین دلیل هم باید به تماشای شاهکاری نشست که راه را برای کارهای بعدی خود باز کرد. البته که خودش هم حسابی حال خوب کن است و جذاب و میتواند هر مخاطبی از هر سنی را راضی کند که تا به انتها تماشایش کند.
شناسنامه انیمیشن «سفید برفی و هفت کوتوله» (Snow White And The Seven Dwarfs)
کارگردان: دیوید هند، پرس پیرس، ویلیام کوترل و …
صداپیشگان: آدریانا کاسلوتی، لوسیل لا ورن و هری استاکول
محصول: ۱۹۳۷، آمریکا
امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷.۶ از ۱۰
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۹۷٪
خلاصه داستان: سفید برفی شاهدختی است که پدر و مادر خود را از دست داده و با نامادریاش زندگی میکند. نامادری سفید برفی که به زیبایی او حسادت میورزد، مجبورش میکند که به عنوان خدمتکار در خانه کار کند. این ملکهی بدجنس هر روز از آینهی جادوییاش میپرسد که چه کسی از همه زیباتر است؟ یک روز آینه به ملکه اطلاع میدهد که سفید برفی از او زیباتر است و همین هم باعث میشود که ملکه از شکارچی خود بخواهد که سفید برفی را به جنگل ببرد و سر به نیست کند. اما …
سریال چی ببینیم؟
-
سریال «پنگوئن»
این روزها همه جا صحبت از این اثر معرکه شبکه HBO است. اثری که در جهان کمپانی دی سی جریان دارد و سراغ یکی از بدمنهای این دنیا رفته اما یک سر متفاوت با آثار ابرقهرمانی است. داستان در شهر گاتهام میگذرد. اما خبری از جناب بروس وین/ بتمن نیست. جوکر و دار و دستهاش هم کاری به ماجرا ندارند. در این جا اصلا قهرمانی هم وجود ندارد که بتوان با او همراه شد. سازندگان به جای نمایش خیر و شر و جدال دائمی و ازلی/ ابدی بین آنها یک راست به دل شر زدهاند و از بینها ضد قهرمانی به عنوان شخصیت اصلی خود برگزیدهاند و داستان او را تعریف کردهاند. این ضد قهرمان هم کسی نیست جز پنگوئن که میدانیم زمانی پس از به قدرت رسیدن و گرفتن افسار تبهکاری شهر گاتهام، با بتمن درگیر خواهد شد. اما تا آن روز زمان زیادی مانده؛ چرا که قصهی مینی سریال «پنگوئن» به داستان اوجگیری و پیشرفت این مرد در سلسله مراتب تبهکاری سازمان یافتهی گاتهام اختصاص دارد.
حتما «بتمن» ساختهی مت ریوز ساخته شده در سال ۲۰۲۲ را دیدهاید. آن اثر به گونهای تمام شد که گویی شخصیتهایی چون ریدلر و جوکر در پایانش به نوعی با هم مواجه میشوند. آن پایان شوکه کننده بود و حسابی ترسناک. نزدیکی دو ابرشرور به هم بسیار ترسناک بود و هولناک. از آن سو بتمن هم داشت راهش را پیدا میکرد تا صرفا یک کارآگاه نباشد و به ابرقهرمان تبدیل شود. اما آن میانه از پنگوئن هم به شکلی کوتاه رونمایی شد که کالین فارل با آن گریم سنگین در اجرای نقشش محشر بود. شبکه HBO در این شخصیت پتانسیل بسیاری دید و همان را گرفت و حولش سریالی ساخت. سریال آنها هم چندان ربطی به منطق فانتزی جهان ابرقهرمانیها ندارد و بیشتر گویی کار کارگردانی چون مارتین اسکورسیزی است؛ چرا که پنگوئن بیش از هر چیزی وامدار سنت سینمای گنگستری است تا ابرقهرمانیها. گرچه برای مخاطب اهل کامیک بوکها هم چیزهایی وجود دارد که میتوانند تماشای «پنگوئن» را برای آنها هم جذاب کند اما تماشای تقلاهای این مرد برای فرار از زیر سایهی قدرتمندان شهر و همچنین رازهای پر شمار داستان، حسابی گیرا است و لذتبخش.
شناسنامه سریال «پنگوئن» (The Penguin)
سازنده: لورن لهفرانک
بازیگران: کالین فارل، کریستین میلیوتی، رنزی فلیز و کلنسی براون
محصول: ۲۰۲۴، آمریکا
امتیاز سایت IMDb به سریال: ۸.۷ از ۱۰
امتیاز سریال در سایت راتن تومیتوز: ۹۵٪
وضعیت: مینی سریال، هشت قسمت، تمام شده
خلاصه داستان: پس از اتفاقات فیلم «بتمن» ساخته شده در سال ۲۰۲۲ به کارگردانی مت ریوز و مرگ کارماین فالکون، تشکیلات تبهکاری خانوادهی فالکون با مشکلات بسیاری دست و پنجه نرم میکند. آنها برای انتخاب جانشین کارماین دچار مشکلات بسیاری هستند. در این میان دختر کارماین که یک قاتل سریالی است و سالها در بیمارستان روانی آرکهام بستری بوده، مرخص شده و پسر دیوانهاش هم در جستجوی راهی است که جای پدر را بگیرد. ازوالد یا همان پنگوئن که زمانی دست راست کارماین فالکون بوده هم در این میان تمام تلاشش را میکند تا راهی به سمت قلهی فساد و تبهکاری در شهر پیدا کند و از زیر سایهی دیگران خارج شود. در این میان او مجبور میشود پسر کارماین را که جانشین پدر شده از بین ببرد. حال او باید راهی پیدا کند که کسی متوجه این موضوع نشود اما …
منبع: دیجیکالا مگ
دیدگاه ها برای این نوشته بسته می باشد